انگلس (بخش سوم)

مردم اغلب فکر می‌کنند، “بله، مسایل تغییر می‌کنند. مثلاً زمانی برده‌داری وجود داشت امروز برده‌داری از بین رفته ولی کار مزدی جایش را گرفته است.” آن‌ها ممکن است بگویند که خیلی چیزهای دیگر هم دست‌خوش تغییر خواهند شد. امّا روابط میان اشخاص به نوعی مستقل و لایتغیّرند چون سرشت انسان چیزی ثابت است.

 انگلس این موضوع را کاملاً روشن ساخت که سرشت انسان جزیی از شرایط تاریخی است. اگر بخواهیم با مثالی ساده موضوع را بیان کنیم مسئله‌ی حرص و طمع را در نظر بگیرید. من فلسطینی هستم. در فلسطین هیچ‌کس پس از آن‌که شیرفروش آمد شیر را بیرون در منزل نمی‌گذارد. این به این خاطر نیست که هوا آنقدر گرم است که شیر خراب خواهد شد بل‌که به این خاطر است که دیگران آن را می‌دزدند. حال در بریتانیا، اگر کسی بیاید و در خانه‌ای را بزند و بخواهد تلویزیونی را به آن‌ها تحویل دهد و بفهمد هیچ کس در خانه نیست، او تلویزیون را بیرون از خانه نخواهد گذاشت. امّا شیرفروش شیر را بیرون از خانه می‌گذارد و می‌رود. لابد باید نتیجه بگیریم که دزدیدن تلویزیون در سرشت انسان است، امّا دزدیدن شیر نه. این مسئله هیچ ربطی به سرشت انسان ندارد این مربوط به اوضاع و احوال است. [در بریتانیا] شیر ارزان است به طور نسبی میزان خیلی زیادی شیر وجود دارد. لیکن تعداد خیلی زیادی تلویزیون وجود ندارد. وقتی انگلس به خانواده و روابط خانوادگی نگاه می‌کند برای ما توضیح می‌دهد که این نهاد اساساً ریشه در جامعه‌ی طبقاتی دارد. آن‌چه ما خانواده می‌نامیم مشروط به مالکیت خصوصی است که تمام تغییر و تحوّلات خانواده متأثّر از آن است. انگلس در کتاب کوچکش منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت توضیح درخشانی از این موضوع را ارائه می‌دهد.

انگلس(بخش دوم)

انگلس هم‌چنین اهمّیت اتّحادیه‌های کارگری را دریافت. امروز بسیاری فکر می‌کنند که اتّحادیه‌ها واقعاً سازمان‌های کارگران‌اند که می‌کوشند شرایط را بهتر کنند. اکنون و تحت تأثیر بِلِر وضع بدتر به نظر می‌رسد که اتّحادیه‌ها سازمان‌های کارگران‌اند که کارگران را به کارفرمایان می‌فروشند. رهبران اتّحادیه‌ها ممکن است اینقدر رک و پوست کنده صحبت نکنند، امّا اتّحادیه‌ها در دستان آن‌ها چیزی نیستند جز ابزاری برای مصالحه، مصالحه و باز هم مصالحه. نگرش انگلس بسیار متفاوت بود، زیرا گرچه آن زمان، آغاز اتّحادیه‌گروی بود امّا او می‌توانست پتانسیل آن‌ها را دریابد. در ۱۸۴۴ او نوشت: “اتّحادیه‌ها به عنوان مدرسه‌های جنگ رودست ندارند.” برای او اتّحادیه‌ها مدرسه‌های جنگ بودند نه مدرسه‌هایی برای مصالحه. هدف این نبود که با فتح چند سنگر کوچک توقّف کنیم، چون یک قانون ساده در جنگ حاکم است یکی از دو طرف پیروز می‌شود. اتّحادیه‌ها به چشم انگلس سلاح‌های جنگ‌اند. لنین سال‌ها بعد این عبارت را به کار برد که “اتّحادیه‌ها مدارس کمونیسم‌اند.”

انگلس(بخش اول)

 
این متن پیاده شده‌ی سخنرانی تونی کلیف در کنفرانس مارکسیسم در سال ۱۹۹۶ است که نخستین بار در جلد اول گزیده‌ی آثار تونی کلیف، مبارزه‌ی بین‌المللی و سنّت مارکسیستی در سال ۲۰۰۱ در لندن منتشر شد.

سخنرانی‌ام را با نقل قولی از انگلس در مورد خودش آغاز می‌کنم یعنی این که وی نسبت به مارکس نقش درجه‌ی دومی بازی می‌کرد. صادقانه بگویم، نسبت به مارکس نقش درجه‌ی دوم بازی کردن خود یک دستاورد درست و حسابی است. حتی نقش ۱۵۰ ام نسبت به مارکس بازی کردن هم یک دستاورد است! اما من به شما نشان خواهم داد که در واقع فردریک انگلس به نقش خود کم بها داده است. او تا اندازه‌ای در مورد خودش فروتن بود. او نقشی پررنگ‌تر از نقش درجه‌ی دوم داشت و من نشان خواهم داد که او تأثیر عظیمی بر مارکسیسم گذاشت و بسیاری چیزها را مستقل از مارکس و پیش از مارکس به مارکسیسم افزود.
این ادعا را می‌توان به سادگی محک زد. مجموعه‌ی آثار مارکس و انگلس را مرور کنید ببنید چه زمانی برای اولین بار مفهوم محوریت طبقه کارگر در نوشته‌های آنان پدیدار شد. آیا این مارکس بود که نخست به این نکته دست یافت یا شخصی دیگر؟ این انگلس بود که در کتابی با عنوان وضعیت طبقه‌ی کارگر [در انگلستان ۱۸۴۴] که در ۱۸۴۴ در پاریس منتشر شد به این نکته اشاره کرد. این کتاب آشنایی فوق‌العاده‌ای با نقش طبقه‌ی کارگر، نه تنها در تاریخ بل‌که در آینده‌ی جامعه به دست می‌دهد.